لطفا صبر کنید

داستانهایی زیبا ازحضرت سلیمان
 
مذهبی
وبلاگی کاملا مذهبی
 

 

روزی حضرت سلیمان گنجشك نری را دید كه به همسرش می‎گفت: «چرا خود را از من دور می‎كنی، ‌من اگر بخواهم قبّه قصر سلیمان ـ علیه السلام ـ را به منقارم می‎گیرم و آن را در درون دریا می‎افكنم!»

سلیمان ـ علیه السلام ـ از سخن او خندید، ‌سپس آن دو گنجشك را احضار كرد، به گنجشك نر فرمود: «تو چگونه می‎توانی قبه قصر سلیمان را به منقار بگیری و به دریا بیفكنی؟!»

گنجشك گفت: «نه ای رسول خدا! چنین توانی ندارم، ولی مرد گاهی نزد همسرت خود را بزرگ جلوه می‎دهد و لاف و گزاف می‎گوید، و به گفتار انسان عاشق سرزنش نیست.»

حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ به گنجشك ماده گفت: «چرا خود را در اختیار همسرش قرار نمی‎دهی، با این كه او تو را دوست دارد؟»

گنجشك ماده در پاسخ گفت: «ای پیامبر خدا او عاشق نیست بلكه ادعای عشق می‎كند، زیرا جز من، به غیر من نیز عشق می‎ورزد.»

این سخن اثر عمیقی در قلب سلیمان نهاد، به طوری كه گریه شدیدی كرد، و از مردم دوری نمود و چهل روز در درگاه خدا نالید و از او خواست تا قلبش را از محبت و عشق به غیر خدا باز دارد، و عشقش را با عشق به غیر خدا مخلوط نسازد.[4]



ادامه مطلب ...

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد

درباره وبلاگ

خدایا من در قلب کوچکم چیزی دارم که تو در عرش کبریاییت نداری. من چون تویی دارم و تو چون خود نداری...
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پیوندهای روزانه
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مذهبی و آدرس smashcc.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 51
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 120
بازدید کل : 54553
تعداد مطالب : 113
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1



سايبري ها ديدار با رهبري مي خواهند جنبش  وبلاگی حمایت از طلبه سیرجانی