آن ورد که زاهد به همه شام و سحرگاه
بشمرد با سبحه صد دانه توئی تو
آن باده که شاهد به خرابات مغان نیز
پیمود به جام و خم و پیمانه توئی تو
آن غل که ز زنجیر سر زلف نهادند
بر پای دل عاقل و دیوانه توئی تو
ویرانه بود هر دو جهان نزد خردمند
گنجی که نهان است به ویرانه توئی تو
در کعبه و بتخانه بگشتیم بسی ما
دیدیم که در کعبه و بتخانه توئی تو
بسیار بگوییم و چه بسیار بگفتیم
کس نیست به غیر از تو در این خانه توئی تو
یک همت مردانه در این کاخ ندیدیم
آن را که بود همت مردانه توئی تو
« میرزا حبیب خراسانی »
منبع:کلیک کنید
نظرات شما عزیزان: